شب رفت صبوح امد
غم رفت فتوح امد
معشوقه به سامان شد
عیدامدعیدامد
یاری که رمیدامد
معشوقه به سامان شد
تابادچنین باد
ارسال توسط حامدرئیسی
وآه اگر آزادی سرودی می خواندکوچک همچون گلوگاه پرنده ای هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماندسالیان بسیاری نمی بایست دریافتی راکه هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است.
ارسال توسط حامدرئیسی
و عشق راکنار تیرک راه بندتازیانه می زنندعشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...روزگار غریبی است نازنین...آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن نورامیدت آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
ارسال توسط حامدرئیسی
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﮔﻔﺖ : ﻣــــﯿﻞ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﻫﻢﺑﻪ ﺩﺭﯾـــﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺷﻨـــﺎ ﮐﻨﯿﻢ ؟ﺣﻘﯿﻘــﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﻟــﻮﺡ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻮﻝ ﺧﻮﺭﺩ . . . ﺁﻥﺩﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺭﻓﺘﻨﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪﺳﺎﺣﻞ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ . ﺩﺭﻭﻍﺣﯿﻠــــﻪ ﮔـــﺮ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ… … … … … … …ﺭﻓﺖ . . .ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻋــــﺮﯾﺎﻥ ﻭ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ،ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺩﺭ ﻟﺒــــــﺎﺱ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﯼﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب