قصه ی عشقعاشق فقیریه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زورسیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردندغذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.****************************مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.مرد جوان: منو محکم بگیر.زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمانحادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی ازدو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی رامی برد.+ نوشته شده در دوشنبه چهارم مرداد 1389ساعت 13:40 توسط nahanja | نظر بدهیدهرجا که عشق است ثروت و موفقيت همهست!زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد.به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيروناز خانه رفته.»آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.»عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرونرفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید+ نوشته شده در دوشنبه چهارم مرداد 1389ساعت 13:37 توسط nahanja | نظر بدهیدعشق آسمانييالطيفمن تو را با دل شكسته حين فرار از آدمك هاي سياه دل از خدا هديه گرفتم.شروع هق هق هاي فراق وجود گرمت را درخور ياد تو دانستم.در خانه اي مملو از آينه اما بدون نگاه عكس تو را گذاشتم.تا چشمانم با نقش چهره ي تو رخ زيباي ماه را از ياد ببردگل هاي سرخ و زيباي دنيا را مي شكنم تا با وجود تو خاري نباشد.از شوق تبسم نگار تو دنياي ناميدم را اميد مي دهم.خلق خدايي اما خالق جسم دوباره ي من هستي.آتشي در زمستان دلم هستي كه فصل بهار را برايم آشنا ساختي.غريو خواستن تورا به گوش آسمون ميرسانمتا عشقت آسماني در خاطر زميني ها به جاماند.+ نوشته شده در دوشنبه چهارم مرداد 1389ساعت 13:34 توسط nahanja | نظر بدهیداتفاقحالا که رفته ایهيچ اتفاق تازه ای نمی افتدفقط منذره ذرهايوب می شوم+ نوشته شده در دوشنبه چهارم مرداد 1389ساعت 13:29 توسط nahanja | نظر بدهیدبوی هوسبوی یک حادثه از جنس هوس می آیدمردی از آنطرف فاجعه پس می آیدمردی از آنطرف سادگی ام با یک زنزنی از شکل ریا ! تازه نفس می آیدبه چه دل خوش شده ای ؟ باز به بازیچه شدن ؟ بو بکش ! از همه جا بوی هوس می آیدجز من ساده ی از هر دو جهان جا ماندهمانده ام درد و خیانت به چه کس می آید ؟باز تنها شده ام ـ باز چه سرگردانم تو که با او بروی ـ باز قفس می آید+ نوشته شده در دوشنبه چهارم
تاریخ: چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:کتیج داستان,
ارسال توسط حامدرئیسی
خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات...خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان میآمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق میزد افراد خانواده هم دورش جمع میشدند،بالاخره زن آینهی بسیار زیبایی دید و بهنظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجاییکه پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .زن اولین کسی بود که بسته راباز کردو خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه میگفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفتو در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه میگفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!و در حالی که بشدت گریه میکرد بهپدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟بله پسرم ، همیشه .با این حال تو مرا دوست داری ؟بله پسرم، دوستت دارم !چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟چون مال من هستی!!!….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه میکنم و می بینم که زشت است ، از خدا میرسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟او میگوید : چون مال من هستی.من
تاریخ: چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:کتیج~داستان ,
ارسال توسط حامدرئیسی
جغرافیایی:دهستان کتیج درغرب شهرستان نیکشهربه مسافت ۲۰۰کیلومترُدر۲۵۰کیلومتری شهرستان ایرانشهر قراردارد ودر۴۵کیلومتری فنوجواقع شده وازشمال به بخش جلگه چاههاشم شهرستان دلگان وازجنوب به کوههای استان هرمزگان وازغرب هم بهشهرستان قلعه گنج استان کرمان متصل است و پرجمعیت ترین دهستان شهرستان نیکشهر با۳۲۰۰نفرجمعیت درمرکز دهستان و۱۳۵۰۰نفرجمعیت درکل دهستان که بااحتساب روستاهای اقماری ،پرتراکم ترین نقطه بخش نیز محسوب میگرددوتعدادکل روستاهای توابع به ۹۰پارچه آبادی می رسد.کتیج بابافت شهری آن که بصورت تیپ جلگه ای کوهستانی به شکل متمرکزاست،درحال حاظرتوسعه ی آن بصورت خطی درحاشیه جاده اصلی وحول سایرمحورهای ارتباطی درون دهستان صورت می گیرد.ادامه مطلب
تاریخ: چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:بیوگرافی کتیج,
ارسال توسط حامدرئیسی
وگرافی محسن یگانه و همسرشاینبار محسن یگانه جوابگوی سوالات زندگی ایدهآل شد. پسری 26 ساله كه آرام آرام خودش را به مخاطبانش معرفی كرد. چند سال پیش گاهی در ماشینها یا خانهها صدای او را میشنیدیم و كنجكاوی میكردیم تا اسمش را بدانیم. آن زمان كم اتفاق میافتاد كه كسی او را بشناسد اما كمكم صدای او آنقدر آشنا شد كه همه با شنیدن فقط ثانیهای از صدایش میگویند؛ «محسن یگانه» محسن یگانه مصاحبه طولانی با ما داشت و در مورد تعداد زیادی از دیگر خوانندگان حاضر در این نظرسنجی رك و راست صحبت كرد. بهعنوان اولین خواننده سراغ محسن چاووشی، همشهری و دوستش رفتیم و اواز چاووشی گفت.از لحاظ همسر شانس آوردمباتوجه به موقعیتی كه در حال حاضر به دست آوردهای چه احساسی نسبت به این صداهای مشابه داری؟به گزارش برترین ها ، در زندگیام یكنقشه موفق داشتم، این نقشه و برنامهریزی را نه جای خواندم و نه كسی آن را به من یاد داد. یكسری الگوریتم ساده فارسی همیشه مدنظرمبود. مثلا اینكه كار بعدیام باید از كار قبلیام بهتر باشد یا اینكه وقتم را تلف نكنم. همین متد ساده در زندگی و كارم بسیار تاثیرگذار بوده است. درحال حاضر همه چیز من كارم است، مثلا خیلی جاها قرار نیست كه كاركنم اما چون به كارم معتاد شدهامناخودآگاه باز هم كار میكنم. فكر نمیكنم مشابهت صدایی بتواند برای من خطرساز باشد. من شعرهایم راخودم میگویم و آنقدر به آهنگسازی و تنظیم علاقه دارم كه اینكارها را هم خودم انجام میدهم البته اگر ببینم انجام همه این كارها به ضررم است كار را به فرد دیگری میسپارم.شما زمان زیادی را صرف كار میكنید، خانم شما با كارتان مشكلیندارد؟او آنقدر مرا دوست دارد كه با كارهایم كنار میآید، خوشبختانه كارم راهم دوست دارد من در این زمینه به شدت شانس آوردم.تبصره: ما جوابگوی عوارض این مصاحبه هستیمدر مورد ردهبندی و خوانندههایی كه در این نظرسنجی هستند صحبت كنیم. در جاهای مختلف دنیا همیشه یك موسسه یا نشریه در مورد موسیقی و خوانندهها به مردم اطلاعات میدهد واز آنها میخواهد درنظرسنجیها و آمارهای مربوط شركت كنند. در ایران این كار به طور دائم انجام نشده اما مامیخواهیم این كار را انجام دهیم. بازخوردهایی كه از شروع این كار برای مجله ما رخ داده خیلی عجیب بوده است. مثلا از اول به دلیل بعضی از شنیدهها فكر میكردیم محسن چاووشی اول میشود، حتی احسان خواجهامیری كه حالا نفر اول جدول است با اطمینان میگفت محسن چاووشی اول میشود اما الان بعد از چندهفته كه از این نظرسنجی میگذرداین پیشبینی اشتباه از آب درآمده، نظر شما در مورد او چیست؟قبل از اینكه شروع به جواب دادن كنم میخواهم شما یك تبصره بگذارید و آن اینكه همه عوارض این مصاحبه را شما و مجلهتان به عهدهبگیرید و پاسخ دهید.ما همینجا این قول را به شما میدهیم، پس از محسن چاووشی شروع كنیم.قبل از گفتن حرفهایم از او عذرخواهی میكنم، واقعیت این است كه من در حال حاضر جزو كسانی هستم كه كارم را بلدم و كارشناس محسوب میشوم امابدون هیچ ادعایی در مورد او حرف میزنم البته نه بهعنوان یك دوست بلكه بهعنوان كسی كه موسیقی را میشناسد.محسن (سكوت)...« احساس میكنم رفتار هنریاش به شدت خاص است البته نه خاصی كه دیگران میگویند، من خاص را یكطور دیگر میبینم.» محسن چاووشی یك رفتار سینوسی در كارش دارد، یعنی یك موقع بالاست و یك موقع پایین، این رفتار بعد از فیلم سنتوری پیش آمد. قبل از آن او همیشه رو به بالا حركت میكرد اما بعد از سنتوری در كنار كارهای خوبی كه داشتكار ضعیفاش هم زیاد دیده میشد.به خاطر این كه محسن چاووشی را دوست دارم اینها را میگویمیعنی دوستان محسن چاووشی این نكات را به او گوشزد نمیكنند؟جواب این سوال برمیگردد به همانموضوعی كه قبلا در موردش حرف زدیم، اینكه مقصر خود خواننده است. اینكه به او بگویند یا نگویند مهمنیست. مهم رفتار خود خواننده است. مدت زیادی است كه ما رابطه زیادی با هم نداریم فقط گاهی زنگ میزنیم و حال هم را میپرسیم همین و بس، در صورتیكه قبلا خیلی به هم نزدیك بودیم.دوست ندارید در این رابطه با او صحبت كنید؟سعی كردم اما نشد، نه تنها من بلكهدوستان دیگری هم این كار را كردند اما نشد. كسانی این سعی را كردند كه قبلااو را دوست داشتند. زورم نرسید چون او نمیخواهد وقتی خودش دوست دارد اینطوری باشد من چه كارهام؟! من و ما خسته شدهایم.پس افسوساش برای شما مانده است؟بله، چون وقتی او را با گذشته مقایسه میكنیم، مثلا كارهای جدید او را با آلبوم سنتوری یا لنگه كفش در كنار هم میگذاریم افسوس میخوریم، این كارها اصلا قابل قیاس با هم نیستند. با اینكه آن موقع تنظیمهای شهاب اكبری قدیمی بود اما آنقدر كارها قوی و پر از حس بود كه آنها در آن مقطع زمانی واقعا تركاندند. به عنوان یك طرفدار وقتی به یاد آن زمان میافتم شور عجیبی پیدا میكنم و اگر الان به شدت درمورد او حرف میزنم به خاطر این است كه دوستش دارم. اگر او خیلی محبوبیت دارد حتما در زندگیاش یك جایی یك كاری كرده و این جواب آن كار است. الان من به دلیل تمام بیمعرفتیهای یكپارچهاش از او دلگیرم اما وقتی میبینمش باز هم دوستش دارم.خودش مقصر استچرا محسن چاووشی نتوانست كارش را مدیریت كند؟به نظر من در كنار خواندن و خوانندگی تنها كسی كه جوابگوی خوب شدن یا بد شدن قطعات و آلبومهاست خود خواننده است، مثلا اگر من الان اشتباهی در كارهایم داشته باشم هیچكس به جز خودم مقصر نیست. اطرافیان من شاید بتوانند راه را به من نشان دهند یا من را از بیراه دور كنند ولی هر اتفاقی كه بیفتد خودم جوابگو هستم. مثلا روی سن وقتی كه آن تعداد مخاطب ترانههای من را از حفظ میخوانند لذتش را من میبرم. پس اگر در یك مقطعی بازنده شوم خودم به تنهایی باید پاسخگو باشم. و باشم. در مورد محسن چاووشی هم این قضیه وجود دارد، در او یكسری چیزها وجود دارد كه من را اذیت میكند، قبلا از طرفداران پروپاقرص او بودم، از آن طرفداران دو آتیشه، طرفداری یك تعصب خاص میخواهد كه در مورد او من حالا دیگر آن تعصب را ندارم. متاسفانه كارهای الان او آن حس قبلی را ندارد شاید این اتفاق دلایل زیادی داشته باشد اما هرچه هست در كار او تاثیر زیادی گذاشته است. از آنجایی كه او دوست خوبم است امیدوارم از من ناراحت نشود. قدیمها كارهای او لحظاتی را برای شنونده به وجود میآورد كه بسیار خالص و ناب بود این لحظات به دلیل احساس خوب خودش بود و احساسی كه با آهنگهایش انتقال میداد، اما حالا وقتی آن موزیكها را گوش میدهم این تفاوت را خیلی خوب احساس میكنم. به نوع خواندن او كار ندارماینكه او ژانرش را كاملا عوض كرده به خودش مربوط است و خودش پاسخگوست اما من این ژانر جدید را دوست ندارم. او كاملا عوض شده و همه میتوانند بهراحتی این عوض شدن را حس كنند.من به عنوان كسی كه همیشه آهنگهای او را گوش میدهد دیگر آن حس را نمیبینم، اگر قرار است یك اتفاق جدید فراگیر شود نباید همه ازآن تقلید كنند. 2 سال پیش سبكی كوركورانه مد شده كه به جرات جزو كسانی بودم كه آن را رایج كردم، حتی شماره یكی از بهترین تنظیمكنندههای آن سبك را پخش كردم. تست كردن آن سبك برای هیچ خوانندهای اشكال ندارد اما امتحان كردن با یك قطعه عاقلانه است نه 10 قطعه از یك آلبوم! آن همه حس، فشار عصبی و... را كمپرس كردن در 5 دقیقه بدون حس به نظر من اصلا جالب نیست. این از اشتباهات او بود و این اشتباه در مراحل مختلف برای او پیش آمد. (ببخشید من اینقدر رك حرف میزنم) مثلا خود من فلان سبك را عاشقانه دوست دارم اما به كارم و نوع خواندنم ربطی ندارد پس با آن سبك كار نمیكنم. برای ایجاد تنوع باید كارهای دیگری كرد، مثلا شعرها را متنوع كرد كه امیدوارم محسن حتما در ترانههایش تنوع ایجاد كند. اگر یك نفر به من بگوید چرا كارهایت تكراری شده؟ مطمئن باشید فردای آن روز به دنبال شاعری میگردم كه بتواند كاری را كه من میخواهم، انجام دهد. قبلا هم این اتفاق افتاد و من این كار را كردم.صداسازی نمیكندبه نظر شما چرا محسن چاووشی كنسرت نمیگذارد؟محسن نمیتواند كنسرت بگذارد، به خصوص در حال حاضر.این قضیه ربطی به آن حرفهایی كه در مورد صداسازی او میگویند، دارد؟نه، من و او در یك لاین صدایی میخواندیم و افكتهایی كه برای صداهایمان استفاده میشد یكی بود. محسن چاووشی یك نوع ترفند در كارهایش داشت كه ترفند برندهای بود و هست اما این روش ضررها و عوارضی دارد مثل یك فواره كه زود بالا میرود و زود هم پایین میآید. او رفت و قایم شد و از خودش یك تصویردر ذهن طرفدارانش ایجاد كرد، كاری كه من نكردم، از همان روز اول با بدترین ظاهر و بدترین تیپ رفتم جلو و گفتم میدانم كه ایراد دارم اما خودم را میسازم. در 5سال گذشته آنقدر یك ذره یك ذره تغییر كردم كه اگر همه عكسها و فیلمهایم را كنار هم بگذارند و به ترتیب نگاه كنند به سختی متوجه این تغییر میشوند، اما اگر الان من را یكدفعه با 5 سال گذشته مقایسه كنید، خندهتان میگیرد و میگویید این همان است؟!گفتید بعد از سنتوری رفتار او سینوسی شد مگر بعد از آن فیلم چه اتفاقی افتاد؟چاووشی خیلی تلاش كرد كه به آن نقطه رسید و سنتوری نعمتی بود كه خدا برای تلاشهایش به او داد. او با یك پتانسیل خیلی بالا كارش را شروع كرد، مقایسه شروع او با شروع من خیلی سخت است. او وحشتناك خوب پیش رفت تا به آلبوم متاسفم رسید یك جایی یك چیزی مانعش شد. این مانع برای من كه دوستش هستم اهمیت دارد، الان هم ممكن است ناراحت شود و وقتی این مطلب را بخواند به من زنگ بزند و ناسزا بگوید اما به من ارتباط دارد كه اینها را میگویم چون دوستش دارم. به حرمت همان گذشتهای كه با هم داشتیم؛ گذشتهای كه دوستداشتنیتر از الان است، دلم میخواهد او دوباره روبه بالا حركت كند. الان در جایگاهی هستم كه نیازی به كوبیدن كسی ندارم، در مسیر خودم حركت میكنم و كاری به كسی ندارم و دلم میخواهد او آن موانع را با قدرت از جلوی مسیر خودش بردارد. من نیازی به كوبیدن كسی ندارم، حب و بغضی ندارم كه به خاطر آن بخواهم كسی را پایین بكشم یا به كسی بچسبم كه خودم را بالا بكشم؛ نكتهای كه خیلیها یك زمانیبه من میگفتند.آن كلید next لعنتیشما یك آهنگ مشترك با محسن خواندید، آن زمان در مقام یك طرفدار این كار را كردی؟آن آهنگ را خود محسن به من پیشنهاد داد كه با هم بخوانیم، شعر و ملودیش مال من بود گیتارش را هم من زدم، تنظیمش را هم تقریبا خودم انجام دادم بیشترش را هم من خواندم اما به نام او تمام شد! چون آن موقع او مشهور بود نه من، ترفند او زود جواب داد و پازلهای بازیش سریع به هم چسبیدند. من آدم صبوری هستم خیلی دیر به این جایگاه رسیدم اما باز هم به خودم میگویم باید با چیدمان درست جلو بروم تا اوج داشته باشم و آن اوج را حفظ كنم.یك زمانی خیلیها یك شبه مشهور شدند و هرمی رشد میكردند اما من صبر كردم هرچند دوست داشتم مشهور شوم خیلی صبر كردم تا به اینجا رسیدم، الان هم صبورم و آینده را میبینم. آن موقع به كسی كاری نداشتم برای خودم گیتار میزدم و میخواندم، عدهای گوش میدادند و اگر خوششان میآمد دست میزدند و كارم به خاطرهها میپیوست. آن موقع كه با محسن خواندم مدتها بود كه دوست داشتم با محسن بخوانم ولی خودم سراغش نرفتم، میدانستم میتوانم یك كاری كنم كه محسن مجبور شود به من بگوید برایم آهنگ بساز. آن زمان رضا صادقی را میدیدم كه طرفدار دوآتشه داشت شاید رضا یادش نیاید كه ما در یك دخمه كار میكردیم یك جاهایی میرفتیم كه اگر رضا میآمد ما نباید خودمان را نشان میدادیم. من آن موقع به خودم میگفتم محسنهمه اینها یادت بماند آنقدر خوبشو كه همه اینها خودشان سراغت بیایند و هزاران اتفاق دیگر...خیلی از آن آدمها كه زمانی آرزوی من بودند الان به من پیشنه زمانی آرزوی من بودند الان به من پیشنهاد كار میدهند، من چراغ خاموش جلو میروم چون در ایران زندگی میكنم پس باید ایرانی زندگی كنم. محسن چاووشی مسیرش را پله پله نرفت او با آن پتانسیل خوبش پرواز كرد اما...من همیشه از سلامت، خواب، غذا و همهچیزم زدهام تا طرفدارانم از آهنگهایم لذت ببرند و آن كلید next لعنتی را وقتی آهنگهای من را میشنوند نزنند. آنها میفهمندكه من به فكرشان بودهام. شناخته شدن و شنیدن آن آهنگها با لذت برای من ملاك است.كنسرتی كه میتركانداگر الان محسن چاووشی كنسرت بگذارد چه اتفاقی میافتد؟استقبال مردم وحشتناك خواهد بود اما چندوقت این استقبال ادامه داشته باشد مهم است. من فریدون آسرایی را قلبا دوست دارم، صدای مخملی او عالی است.آنقدر دوستش دارم كه اگر هزارتا اشتباه هم بكند باتعصب در موردش حرف میزنم. جنس این آدم دوستداشتنی است با اینكه تا به حال او را ندیدهام اما یك حس مثبت به من منتقل میكند. وقتی «آهای خوشگل عاشق» را خواند عالی بود، آنقدر عالی كه نمیشد دلیلی برای عالی بودنش آورد، اصلا كسی سوال نمیكرد چرا عالی است؟ اما چرافریدون كمرنگ شد؟! برای اینكه او راه درست را پیاده نكرد. وقتی به اینجا میرسیم من دیگر نمیتوانم با آن حس در مورد فریدون حرف بزنم چون او اشتباه كرد؛ این اشتباه را به شكل دیگری محسن تكرار كرد. وقتی از مردم فاصله میگیری دیگر نمیتوانی درك درستی داشته باشی وبرای مردم آهنگ بسازی. پاپ طرفدار دوآتشه نمیخواهد. ترجیح میدهم طرفدارانم من را محسن صدا كنند، نه سلطان. لذت در این است كه ببینی مردم در سالنها ترانههایت را جیغ میزنند
تاریخ: چهار شنبه 27 / 3 / 1392برچسب:کتیج ~محسن یگانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
نام : افسانهنام خانوادگی : پاکرومتولد : 11/2/1362محل سکونت : تهرانتحصیلات : لیسانس نقاشی (آخه اینم شدرشته)معروفترین اثر : رویای خیسخبر خوب اینکه مجرده خبره بدم اینکه میگن خانم ماشین نداره (اما داره خوبشم داره)هنگام تحصیل در دبستان در چند نمایشنامه ایفای نقش کرده بود که در یکی از آن نمایشنامه ها نقش یک قورباغه را بازی کرده است.پس از آن دوره اصلا به بازیگری فکر نکرده است ، بعد از راهنمایی به هنرستان رفته و در آنجا رشته گرافیک را انتخاب کرده و در ادامه هم رشته نقاشی را تا مقطع کارشناسی خوانده است.خانم افسانه خانم با فیلم سینمایی ((محکومین بهشت)) که در اسفند ماه سال ۱۳۸۵ اکران شد به اهالی سینما معرفی شد.البته بازیگری را از کلاس های استاد سمندریان فرا گرفته است.بیوگرافی افسانه پاکرو :افسانه پاکرو متولد ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ در تهران است ،یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد ،مجرد است ،فوق دیپلم گرافیک دارد ،آرام و کم حرف است ،عاشق بازیگری است و از شهرت بیزار است و بازیگری را فقط به خاطر اینکه بتواند نقش یک انسان متفاوت باخود را بازی کند دوست دارد ،بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از:محکومین بهشت ،پیدا و پنهان ،رسم عاشقی ،رویای خیس ،محاکمه ،زندگی شیرین ،شیر و عسل و……مصاحبه ۱این مصاحبه مربوط به زمان بعد از پخش سریال رسم عاشقی می شود.خانم پاکرو ،به نظر کمی خجالتی میرسید؟البته خجالتی که نیستم ولی کمتر حرف می زنم ،خیلی شیطنت نمی کنم و معمولا سرم به کار خودم گرم است.خب فکر میکنید این خصیصه با شغلی که انتخاب کردید هم خوانی دارد؟شغل ما مگر چگونه است (می خندد) البته وقتی نقشی به من بدهند که مثل طوبی شیطان و حاضر جواب باشد مجبورم خودم را به او نزدیک کنم و اصلاباید خودم را فراموش کنم ،آن وقت استکه هنرم را نشان داده ام و می توانم بگویم بازیگرم ،البته این بستگی به موقعیتی دارد که در این زمینه کسب میکنم.چطور شد که برای نقش طوبی انتخاب شدید؟سر فیلمبرداری یک فیلم سینمایی به نام محکومین بهشت بودم و کار تقریبا در مراحل پایانی بود که آقای سلطانی از من خواستند که برای نقش طوبی به دفتر ایشان بروم و تست بدهم و با توجه به فیزیک و چهره ام که به یک دختر ۱۶ ساله شباهت داشتبعد از گرفتن تست انتخاب شدم و باتوجهبه فشردگی کار فردای همان روز جلویدوربین رفتم.تستی که آقای سلطانی از شما گرفتند به چه نحوی صورت گرفت ؟از من خواستند سکانسهای حسی که انتخاب کرده بودند را اجرا کنماز اینکه با بازیگران حرفه ای و پیشکسوت همبازی بودید نگرانی نداشتید ؟تا جایی که یادم می آید فقط خشحال و ذوق زده بودم البته از آن بابت که نتوانم نقش را آنطوری که باید ایفا کنم کمی میترسیدم که آن هم برای یک بازیگر طبیعی است.با توجه به تجربه کمی که داشتید کار با یک کارگردان موفق و سخت گیر تلویزیونی سخت نبود ؟اتفاقا من خیلی نگران این موضوع بودم اما آقای سلطانی آنقدر خوش اخلاق و مهربان بودند که سختیهای کار به چشم نمی آمد ومن جلوی دوربین ایشان خیلی راحت بودم و این در باور کردن نقشم خیلی موثر بود.نقش اکتیو طوبی هیچ تاثیری روی کاراکتر آرام و مظلوم شما نداشت ؟مدتی که مشغول فیلمبرداری سریال بودیم من واقعا خودم نبودم و تمام حرکاتم حتی در منزل مثل طوبی شده بود ،اما سریال که تمام شد دوباره همانی شدم که بودم!(با خنده)سیت و سماخی یعنی چه ؟فکر میکنم یعنی سرخ و سفید و بانمک!برخورد مردم بعد از این کار چطور بود ؟عالی بود ،همه به من لطف داشتند ،البته به من که نه ،طوبی را خیلی دوست داشتند و این برای من بسیار ارزشمند بود و انگیزه ای برای ادامه راه…نگفتید که چطور شد که بازیگر شدید ؟خب شما نپرسیدید..من در ۱۴ سالگی قرار بود وارد این عرصه شوم اما قست نشد ،در واقع به خاطر درس و مشق ،خودم و خانواده ام خیلی با این کار موافق نبودیم ،بعد از گرفتن فوق دیپلمو گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای فیلم محکومین بهشت و بعد از آن سریال رسم عاشقی انتخاب شدم که فکر می کنم این هم خواست خدا بود وگرنه خودم اصلا فکرش را نمی کردم که بتوانم به این زودی به نتیجه برسم از این به بعد همخودم را دست خدا سپردم البته تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم در این راه صاحب سبک و با تجربه ای موفق باشم اما می دانم که اگر او نخواهد اصرار منبی مورد و بی نتیجه است.عاشق بازیگری هستید ؟بله ،با تمام وجود این کار را دوست دارم اما اگر روزی دیگر بازی نکنم خیلی ناراحت نمی شوم چون می دانم به صلاحم بوده و خواست خداوند بوده.شهرت چقدر برایتان لذت بخش بوده ؟از شهرت بیزارم ،این را بدون اغراق میگویم . من واقعا به خاطر حس شهرت طلبی به سراغ این حرفه نیامدم.پس در این عرصه به دنبال چه چیزی هستید ؟فقط این که بنوانم در نقش یک آدم بیگانه با خودم زندگی و حسو حال آنها راجلوی دوربین تجربه کنم برایم لذت بخش است و بس.به شانس و اقبال خیلی معتقدید ؟نه آنقدر که تمام نشریات از زبان من بنویسند :تمام زندگی من شانس است ،که متاسفانه عده ای از نشریات نمی دانم به چه دلیل این کار را کردند ،من نه به شانس و اقبال بلکه به مشیت الهی اعتقاد ویژهای دارم.اگر روزی بخواهید ازدواج کنید و همسرتان از شما بخواهد این شغل را کنار بگذارید چه می کنید ؟اصلا به مقوله ازدواج فکر نمی کنم.به خانه داری علاقه مند هستید ؟من تمام غذاها را می توانم بپزم اما معمولا مادرم در خانه از من و خواهرم خیلی کمک نمی خواهد.خانواده ات با شغلی که انتخاب کرده ای مخالف نبوده اند ؟نه ،در واقع مشوق اصلی من خانواده ام هستند ،البته پدرم اوایل خیلی این شغل را دوست نداشت و دلش می خواست من حرفه ی دیگری را انتخاب کنم اما حالا خیلی هم علاقه مند شده و با شوق کارم را دنبال میکنندا خواندن و نوشتن هم میانه ای داری ؟البته خاطراتم را هر روز می نویسم اما خیلی فرصت اینکه بیشتر به آنها بپردازم را ندارم ،مدتی هم به رمان خیلی علاقه مند شده بودم و اکثر آثار دانیال استیل را خوانده ام.به سفر چقدر علاقه مندید ؟بر عکس خانواده ام خیلی به سفر علاقه ندارم ،اگر قرار باشد به مسافرت بروم شمال کشور را انتخاب می کنم.در زندگی بیش از همه برای چه چیزی ارزش و احترام قایل هستید ؟برای خانواده ام و خواسته های آنها.بیشتر فرد آینده نگری هستید یا به امروز خیلی فکر می کنید ؟اتفاقا به آینده خیلی فکر می کنم و تا حدی هم رویایی هستم.برای جوانان هم سن وسال خودت که دوست دارند وارد این عرصه شوند چه پیامی داری ؟اینکه اگر این شغل را واقعا به خاطر خودش دوست دارند ،از راه درستش وارد بشوند و مطمئن باشند که به یاری خداوند حتما موفق می شن
تاریخ: سه شنبه 26 / 3 / 1392برچسب:کتیج~بیوگرافی هنرمندان,
ارسال توسط حامدرئیسی
سردارحلیم بارانی درسال1372دردهستان کتیج درمحله بازاردریکی ازاصیل وبانسب ترین خانواده هابدنیاآمدسردارحلیم ازطرف پدری به سرداروکدخدای طایفه بارانی هاحاجی خیرالدین وازطرف مادری به سرداروکدخدای طایفه رئیسی هاشیخ محراب رئیسی(پردلی)میرسدهوش وزکاوت ایشان ازهمان کودکی موردتوجه وزبانزده عام وخاص بودسردارتحصیلات ابتدایی رادردبستان ابتدایی مسلم ابن عقیل بابالاترین رتبه هابه پایان رسانیدندوتحصیلات راهنمایی رادرمدرسه __ __ بازبابالاترین رتبه هابه پایان رسانید درواقع دوره راهنمایی سراغازشکوفایی استعداداجتماعی وسیاسی شدن ایشان بودددوره راهنمایی هرسه سال بااکثریت اراء رئیس شوراشدن ونقش تاثیرگذاری دربرقراری نظم مدرسه داشتن ویارویاورمدیران بود . وامامیرسیم به مهمترین بخش زندگی نامه سردارحلیم . دردوره دبیرستان مدیران دبیرستان اعتمادزیادی داشتن وهمواره درفعالیت های مهم ازایشان استفاده میکردن مثل سابق ایشان سه سال دبیرستان رئیس شورابودن همچنین رئیس بسیج مدرسه ؛ درزمینه ورزش ایشان فعالیت های گسترده ای داشتن وازجمله بازیکنان خوش استیل وبازیگردان وباتکنیک بودن درزمینه مربگیری استعدادویژه ای داشتن وهمه اوراژوزه مورینیو(اقاخاص)صدامیزنن وبه موفقیت هاوقهرمانی های زیادی دست پیداکردن _ درزمینه سیاست;
ایشان علاقه زیادی به سیاست وسیاسی شدن داشتن وفوت وفن های سیاست راتاحدزیادی کسب وتجربه کرده بودن سردار درانتخابات ریاست جمهوری وشوراشهروروستاحضوری فعال داشتن ومدیریت ستاداعتماداتحادوهمدلی رابرعهده داشتن وبامدیریت ایشان 4نفرازاعضاء این ستادبعنوان شورایی رسیدن
دراخرازسردارحلیم بارانی زنده دل کمال سپاس دارم _
حلیم قهرمان . امیدنسل جوان
ارسال توسط حامدرئیسی
کویرم..........کویرمآنقدر کویرم که دریا در نگاهمتبخیر می شودآفتابی تفدیده در سینه ام نفس می کشدو اشتیاقی به وسعت دیدارمسافرمآنقدر مسافرم که تمام جاده های دنیا، در زیر لحن قدمهایم سکوت می کنندکوله بارم پر از شعرهای توستنگاه عاشقت را برمی دارمو برای تو صدای گرمم را جا می گذارمدعایت را بدرقه راهم کن حلالم کن ای صمیمیای قدیمی ترین حادثه خوب ، در دوردست آشناکویرم به ملاقات اقیانوس می روم تا آنسوی پرچین سیراب شدن از عشقبرایت «باران» هدیه می آورم ،بعد از این می توانی از من بپرسی خانه دوست کجاست ... ای صمیمی ای قدیمی+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم خرداد 1392ساعت 1:47 بعد از ظهر توسط دل شکسته | نظر بدهیدتفهیم اتهام ............درین محاکمه تفهیم اتهام ام کنسپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کناگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،تو با سیاست ابروی خویش رام ام کنبه اشتیاق تو جمعیتی ست در دل منبگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کنشهید نیستم اما تو کوچه ی خود رابه پاس این همه سرگشتگی به نام ام کنشراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...اگر که باب دلت نیستم حرام ام کنلبم به جان نرسید و رسید جان به لبمتو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم خرداد 1392ساعت 8:7 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 6 نظرراست بگو ............بیـــــا و راستـــــــــ بگــــــو!کجـــای تقـــدیــر مـــن ایستــــاده ایکــه میـــان خطــوط درهــم تنیـــده ی پیشــانــی امهیـــچ خطـــی بــه نـــام تـــــو نیستــــــــ !امــــا چنــــان عمیـــق در مـــن ریشـــه دوانـــده ایکــه گـــوئــــی ســـرنـــوشتــــم را هـــرگــزاز تــــــو گـــریـــزی نخـــواهــد بـــود... چرا اومـــدی تـــو زنـــدگیـــم؟! مگــهزنــدگیــم بــدون عشــق تـــو چــی کــمداشتـــــــ ؟!! بــاورتـــــ میشـــهســالـای قبــل عشـق تـــورو اصــلا یــادم نمیــاد کـه چـه جـوری زنــدگـی میکــردمکــه حــالـا تصــور آینــده ی بــدون تــو دیــوونــم میکنـــه...امیدم ایـن روزا همه زنـدگیــم شذه ای...همـه ی فکـر و ذکـرم تـویـی... همــه جـا، هــر ثــانیــهبــاهـام چیکـار کــردی ...بهـم حـق میــدی کـه دلـم بســوزه از بــی ســرانجـامـیاینهمــه عشــق؟!!وقتــی نگــام میکنــی همــه ی وجـودم میلــرزه... وقتـی نسبتــــ بهـم بـی تفــاوتـــــنیستی، دلــم شــاد میشـه!نــاخــواستــــه دلخــوشـــم میکنـــی...ایـــن روزا چقـــدر بـــرام دوستــــــــ داشتنــی تــر از قبــل هستــی...!خستــــــه شــدم بــس کــه فکــر کــردم آخــرش چــی میشـــه؟!واقعــا آخــرش چــی میشـــه؟اگــه قــراره بــری، دلخـــوشــم نکــن... خــواهــش میکنــم! آخــه خـودتــــ نمیــدونــیکــه رفتـــاراتـــــ بــا مــن عــاشــق تـــو چیکــارا کــه نمیکنــه! سختــه میــون ایـنامیــد و دلخــوشـی یهـــو شــاهــد رفتنتــــ بــاشـم...!میخـــوام حــواسمــو جمــع کنـــــــم!امــا مــونـــدم چــه جـــوری جمعـــش کنـــم وقتیکـــه تمــامـــش پیــش تــــوئـــه!هــر روز دارم بــه خــودم یــادآوری میکنــم، اویــی کــه همــه ی فکــر وذکــرتــه،هـرگــز مــال تــو نیستـــــــ !+ نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد 1392ساعت 3:30 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 2 نظرآغوش...........آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...این تمام لذت من است ...وقتی با اصرار مرا می خوانی ...وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...تمام روز انتظار تا تو بیایی ...آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...اگر خوب گوش کنیاین ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنویتو را فریاد می زنند ...مخاطب کلامم که هیچ ...مخاطب ضربا نهای قلبم هم تویی ...ببین تعبیر می کنم که گاهی خواب توهمان نهایت آرزوی من است ...+ نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد 1392ساعت 11:19 قبل از ظهر توسط دل شکسته | 3 نظراز هر طرف بخوانےاز هر طرفبخوانےبن بست اَست .من ، سالهاستدل بستــہ اَم ،بہ فال گیرےکہ برایـمبہ دروغپـاے ِ تـو را مے کشـــدوسط ِ معـرکہ ایے کہشایــدهیچ دَخلـے بہ تــو ندارد!و چہ کودکـانہ ، ـهر باربیشتــر بـاور مے کنـم ،شبے را کہ ، روزشدنیــا از آغوش ِ تــو شروع خواـهد شُد..+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم خرداد 1392ساعت 2:25 قبل از ظهر توسط دل شکسته | 3 نظرگوش کن ................آهای تویی که قراره یه روز جای منو بگیری.....یادت باشه.صبحا تا ظهر میخوابه!!!خوراکی های ترش خیلی دوست داره....پیتزا و ساندویچ مخصوصا اگه تو یخچال بمونه از غذاهای محبوبشه...هی بهش نگو این کارو کن..اون کارو کن....عصبی میشه...عاشق بارون و شبهای مهتابیه....گیتار هم دوست داره...وقتی مریضه هواشو خیلی داشته باش....چیزی رو تکرار نکن بدش میاد.....وجودش آرامش کامله....خسته که باشه اطرافش نرو....یادت باشه...اون همه چیز منه....حق نداری اذیتش کنی....+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد 1392ساعت 8:49 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 9 نظردلم .................دلم که تنگ میشود نظر به ماه میکنمبه تو که فکر میکنم حواس پرت میشومشبانه روز یکسره من اشتباه میکنمبهانه گیر و عاصی از خود و زمانه میشومتمام عمر خویش را فقط گناه میکنمگرفته تیغ را به دست و مسخ مرگ میشومو خون سرخ خویش را خودم مباح میکنمدریغ سهم من فقط درون چاهبودن استولی درون چاه هم تو را نگاه میکنمهزار گونه وسوسه سیاه میکند مرابدون هیچ واهمه فقط گناه میکنم
تاریخ: سه شنبه 26 / 3 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
شگاه پرسپولیسپرسپولیس باشگاهی است که در سال ۱۳۴۲ بدست علی عبده بنا شد و درآن رشتههای بولینگ، والیبال و بسکتبال فعال بود. عبده از آمریکا به ایران آمده بود و درجامعه ورزشی آمریکا در رشته بوکس صاحب عنوان قهرمانی شده بود عبده مدتها اندیشه ایجاد تیم فوتبال پرسپولیس را با خود داشت و تیمفوتبالی را نیز ایجاد کرده بود که تیمی ضعیف در رده دوم باشگاههای کشور محسوب میشد و از اعضای محبوب و ماندگار از آن محمود خوردبین را میتوان نام برد.بعد از انحلال شاهین با فعالیت امیر مسعود برومند و رایزنیهای مرحوم دهداری، چند تن از بازیکنان قبلی شاهین در ترکیب تیم دسته دومی پرسپولیس قرار گرفته و ترتیب یک مسابقه با تیم جم آبادان (که در آن زمان تیم صاحب نامی بود) را دادند و پس از آن تمامی اعضای شاهین به پرسپولیس پیوستند و محبوبیت انرا به پرسپولیس هدیه نمودند.پرسپولیس بهار خود را درآغازین روزهای سال ۱۳۴۷ با مربیگری دهداری (کاپیتان پیشین شاهین) و سرپرستی دکتر برومند آغاز کرد. مطابق مقررات این تیم میبایست کار خود را در فوتبال از دسته سوم و یا حداکثر از دسته دوم باشگاهها شروع کند اما انحلال چند تیم در این زمان باعث گردید تا به جای مسابقات لیگ یکسری مسابقات رده بندی در سطح باشگاههای پایتخت برگزار شود در آن زمان مسابقات ۴۴ تیمبه رقابت پرداختد که ۴ تیم پرسپولیس، تاج، عقاب و پاس سرگروه گردیدند.از آن پس پرسپولیس رسماً وارد مسابقات باشگاهی ایران گردید این تیمدر سال ۱۳۴۷ قدرت نمایی کرد و تمام رقیبان را پشت سرگذاشت و به عنوان قهرمان باشگاههای تهران جهت شرکت در مسابقات آسیایی تایلند عازم بانکوک گردید.در سال ۱۳۴۸ کارخانه ایران ناسیونال با مدیریت خیامی (از طرفداران تیم شاهین) تازه تاسیس گردیده بود و تیم فوتبال ضعیفی هم داشت ، (علی پروین هم از جمله بازیکنان این تیم بود) در این زمان(۱۳۴۸) فکر تبلیغ محصول این شرکت (پیکان) با استفاده از محبوبیت تیم شاهین، خیامی را بر آن داشت تا مذاکراتی با چند تن از شاهینیهای سابق انجام داده و آنان را به تیم پیکان دعوت نماید با رفتن آنها افراد باقی مانده نیز راهی جز پیوستن به ایشان ندیدند لذا تمامی بازیکنان شاهین (به جز عزیز اصلی ، دروازه بان شاهین) به پیکان مهاجرت کردند و در این سال عنوان قهرمانی باشگاههای ایران را از آن پیکان نمودند و در همین سال پیکان به جای تیم ملی در تورنمنت جام دوستی نیز شرکت کرده ودر بین ۵ تیم مقام نخست را از آن خود کرد.در این زمان پیکان در برابر پرسپولیس با تک گل علی پروین و نیجه یک بر صفر پرسپولیس را شکست داد.در سال ۱۳۵۰ نخستین لیگ حرفهای فوتبال ایران با نام تخت جمشید شکل گرفت و پرسپولیس هم تلاش نمود خود را با استانداردهای حرفهای تطبیق دهد اما بدلیل فقدان زیرساختهای فوتبال حرفهای در کشور این ایده بصورت کامل به فرجام نرسید و باشگاه پرسپولیس علاوه بر این نقص بزرگ بتدریج از مکتب فوتبال شاهین هم فاصله گرفت و رابطه خود را با سازندگی و تغذیه از بازیکنان جوان در آموزش و پرورش کم رنگ کرد و در مسیر استفاده کاذب از دسترنج دیگران و آوردن ستارهها از تیمهای دیگر قرارگرفت و هر روز محتاج تر از روز قبل شد و علیرغم برخورداری از طرفداران بیشمار از یک باشگاه به یک تیم تقریباً محلی نزول کرد ازجنبه فرهنگی هم با آرمانهای اولیه خود که از شاهین به آن منتقل شده بود دور شد بگونهای که این دو قضیه بزرگ همچنان گریبانگیر این نام بزرگ است.پرسپولیس در غیاب شاهینیها با تصاحب ۱۲ امتیاز در رده یازدهم قرار گرفت حضور در پیکان بیشتراز یک سال به طول نیانجامید و مجدداً بازیکنان در سال ۱۳۴۹ به خانه خود برگشتند و قهرمانی اولین دور لیگ تخت جمشید در سال ۱۳۵۰ را از آن خود کردند پرسپولیس در ۵ دوره برگزاری لیگ تخت جمشید، با کسب دو قهرمانی(لیگ اول و دوم) و سه نائب قهرمانی، به عنوان پرافتخارترین باشگاه کشور شناخته شد.با وقوع انقلاب اسلامی، این تیم دچار بحران نفرات گردید و بازیکنانش بکلی عوض شدند و تعداد بسیار اندکی از بازیکنان قدیمی باقی ماندند. لیکن برگزاری مسابقات جام شهید اسپندی درسال ۱۳۵۸ و دیگر مسابقات، باعث گردید تا بازیکنان مستعد و جوان کشورنگذارند این باشگاه بلند آوازه از رونق بیفتد.باشگاه پرسپولیس در سال۱۳۶۵ تحت پوشش بنیاد مستضعفان و جانبازان قرارگرفت که نام آن به آزادی تغییر یافت لیکن پس از مدت زمان اندکی بنیاد از اداره این باشگاه خودداری کردو دراین زمان با توجه به موقعیت این باشگاه ، سازمان تربیت بدنی، خود اداره آن را عهده دار گردید و نامش را نیز به پیروزی تغییر دادند که تا کنون نیز با همین نام درمیادین ورزشی حضورمییابد.باشگاه از سال ۱۳۷۰ با آغاز مجدد لیگ فوتبال ایران تحت عنوان لیگ آزادگان دورجدیدی از فعالیتهای خود را آغاز نمودند و پیوسته علیرغم تغییرات گسترده و متعدد درمدیریت باشگاه توانست موقعیت خود را به عنوان یکی از سه باشگاه برتر کشور و کسب مقامهای نخست، دوم و یا سوم حفظ کند.این باشگاه در سال ۱۳۸۰ با آغاز لیگ حرفهای فوتبال ایران به عنوان اولین قهرمان لیگ برتر شناخته شد. نكته جالب درمورد باشگاه پرسپوليس اين است كه اكثر بازيكنان بزگ ايران از سال ۱۹۹۴تاسال۲۰۰۱ يابازيكن اين تيم بودندوياتوسط اين تيم يه فوتبال آسيا معرفي شدند اين بازيكنان بزرگ عبارتند:1- علي دايي : پس از مصدوميت شديد اودر بازي مقايل بحرين با تلاش خود و ياري باشگاه پرسپوليس از مصدوميت خلاص شد وبا بازيهاي درخشان خود درليگ۱۳۷۵ باعث قهرماني پرسپوليس شد و از طريق پرسپوليس به فوتيال خارج روانه شد2 - احمدرضا عابدزاده : كمتركسي فكر مي كرد پس از مصدومبتي كه دربازي با تايوان براي او پيش آمد باز بتواند بازيكند ولي پرسپوليس با به عضو درآوردن اين بازيكن ازدست رفته وصرف مخارج زياد براي معالجه او وتلاش وزحماتخود عابدزاده وي را به مستطيل سبزبازگرداند تا عابدزاده سهم بزرگي در حماسه ملبورن براي ايران داشته باشد3 -3 - خدادادعزيزي : درسال ۱۳۷۵ به عنوان يار كمكي به همراه پرسپوليس در مسابقات جام باشگاههاي آسيا شركت كرد وبازيهاي درخشاني براي پرسپوليس انجام داد و باعث صعود پرسپوليس به مرحله نيمه نهائي شد اوكه درمرحله اول جام ملتهاي ۱۹۹۶در تركيب تيم ملي نبودبا اين بازيهاي درخشانش باعث شد كه سرمربي تيم ملي اينباراو را به تيم ملي دعوت كند و در مرحله دوم با تيم ملي به دبي برود۴- مهدي مهدويكيا : او درسن۱۶ سالگي به عضويت پرسپوليس در آمد.وجوان ترين بازيكن تاريخ فوتبال پرسپوليس شد.وباحضورخوددر تيم ملي جوانترين بازيكن تاريخ فوتبال ملي ايران شد 5- علي كريمي : علي پروين اورا ازليگ منطقه اي به باشگاه پرسپوليس آورد ودراولين دقايق ورود خود در ليگ آزادگان براي پرسپوليس هنرنمايي كرد وگل زد.ودر اولين روزهاي او در پرسپوليس به تيم ملي دعوت شدقابل ذکر است پرسپولیس از سوی AFC (کنفدراسیون فوتبال آسیا)به عنوان پر طرفدارترین تیم قاره ی کهن معرفی شده است.افتخارات باشگاه فرهنگي ورزشي پرسپوليس ايراندر ابتدا باید گفت تنها تیمی که در لیگهای ایران توانسته یک فصل را بدون شکست پشت سر بگذارد پرسپولیس است.نایب قهرمانی جام حذفی ایران۱۳۴۷مقام دوازدهم باشگاههای تهران۱۳۴۸قهرمانی مسابقات مقدماتی جام منطقهای۱۳۵۰نایب قهرمان باشگاههای تهران۱۳۵۰مقام سوم لیگ منطقهای ایران۱۳۵۰نایب قهرمان جام باشگاههای تهران۱۳۵۰قهرمان اولین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۲نایب قهرمان دومین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۳قهرمان سومین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۴نایب قهرمان چهارمین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۵نایب قهرمان پنجمین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۶نایب قهرمان ششمین دوره لیگ تخت جمشید۱۳۵۷قهرمان جام شهید اسپندی۱۳۵۸قهرمانی در لیگ دسته اول تهران۱۳۶۰نایب قهرمان جام حذفی تهران۱۳۶۰قهرمان جام وحدت۱۳۶۰قهرمان جام حذفی تهران۱۳۶۱قهرمان جام باشگاههای تهران۱۳۶۱نایب قهرمان جام باشگاههای دسته اول تهران۱۳۶۲قهرمان فوتبال باشگاههای دسته اولتهران۱۳۶۵قهرمان فوتبال باشگاههای دسته اولتهران۱۳۶۶قهرمان جام حذفی تهران۱۳۶۶قهرمان جام حذفی ایران۱۳۶۶قهرمان باشگاههای دسته اول تهران۱۳۶۷قهرمان باشگاههای دسته اول تهران۱۳۶۸نایب قهرمان اولین دوره لیگ آزادگان۱۳۶۸قهرمانی در فوتبال دسته اول تهران۱۳۶۹قهرمان اولین دوره جام در جام آسیا۷۰-۱۳۶۹نایب قهرمانی در فوتبال دسته اول تهران۱۳۷۰قهرمانی جام حذفی ایران۱۳۷۰مقام سوم در لیگ ازادگان۱۳۷۰قهرمان جام حذفی کشور۷۱-۱۳۷۰نایب قهرمان لیگ ازادگان۱۳۷۱قهرمان سوپرجام تهران۱۳۷۱نایب قهرمان سومین دوره جام در جام آسیا۱۳۷۱نایب قهرمان لیگ کشور۱۳۷۲مقام چهارم لیگ آزادگان۱۳۷۳قهرمان لیگ ازادگان۱۳۷۴مقام چهارم جام باشگاههای آسیا۱۳۷۴قهرمانی لیگ کشور۱۳۷۵مقام سوم جام باشگاههای آسیا۱۳۷۵قهرمان لیگ آزادگان کشور۱۳۷۷نایب قهرمان لیگ آزادگان کشور۱۳۷۷مقام سوم جام باشگاههای آسیا۱۳۷۸قهرمان لیگ آزادگان کشور۱۳۷۸نایب قهرمان لیگ آزادگان کشور۱۳۷۹مقام سوم جام باشگاههای آسیا۱۳۸۰قهرمان اولین دوره لیگ برتر ایران۸۱نایب قهرمان جام حذفی ایران ۱۳۸۵قهرمان هفتمين دوره ليگ برتر ايران
تاریخ: سه شنبه 26 / 3 / 1392برچسب:کتیج~ورزش ؛پرسپولیس,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب