تارنگاربخش کتیچ
تارنگاربخش کتیچ
عمرم .............می خواهم عمرم رابا دست های مهربان تو اندازه بگیرم برگرد!باور کن تقصیر من نبودمن فقط می خواستم یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم می دانستم گریه را دوست نداری حالا هم هروقت بیایی عزیز لحظه های تنهایی منی اگر من دلتنگی هایم را بهانه می کنم تو هم دوری وکسانی که دور نیستند در راهندرفته اند برای تاریکی هایت یک آسمان خورشید بیاورندیادت باشدمن اینجاکنار همین رویاهای زودگذربه انتظار آمدن توخط های سفید جاده را می شمارم+


تاریخ: دو شنبه 2 / 6 / 1392برچسب:کتیج ‏_‏ شعرعاشقانه_‏,
ارسال توسط حامدرئیسی
ســـ ـــرداســـ ـــت.............."ســـ ـــرداســـ ـــت ومن تنها یـــ ــمچه جملـــــــــه ای!پر از کلیــــ ــ....پر از تهــــ ـــوع....جایِ گَرمی نشســــ ــــته ای وَ میخوانـــ ـــی!یخ نمیکنـــــــی.....حس نمیکنـــــ ــــی....کِه مَن بـــ ــرای ِ نوشتَن همیـــــ ـــن دو کلمه چه سرمایی را گذراندم


تاریخ: یک شنبه 1 / 6 / 1392برچسب:کتیج ‏_‏ شعرعاشقانه_‏,
ارسال توسط حامدرئیسی
کاری به کار عشق ندارم.............نه..کاری به کار عشق ندارم من هیچ چیز و هیچ کسی رادیگردر این زمانه دوست ندارمانگاراین روزگار چشم ندارد من و تو رایک روزخوشحال و بی ملال ببیندزیراهر کس و هر چیز راحتی اگر یک نخ سیگاریا زهر مار باشداز تو دریغ میکندپس من با همه ی وجودم خودم را زدم به مردن تا روزگار، دیگرکاری به کار من نداشته باشداین شعر تازه را هم ناگفته میگذارم تا روزگار بو نبردگفتم که...کاری به کار عشق ندارم+


تاریخ: یک شنبه 1 / 6 / 1392برچسب:کتیج ‏_‏ شعرعاشقانه_‏,
ارسال توسط حامدرئیسی
دیگر.........دیگر دل نخواهم بست دوست نخواهم داشتدیگر احساس را از هیچکس تمنا نخواهم کردگرچه محتاج احساسم ، گرچه محتاج تسکینمسهم من ازعشق آنکس که امید محبت داشتم سراسر اشک ودلتنگیستدیگر چه انتظار عشق ورزیدن از آنکس که ژرف نگاهم را نمی فهمدتنهایم گذاشت آنگه که نیازمند احساس بودم دستانم را نفشرد آنگاه که تن سردم محتاج گرما بودبه انزوا می روم به آن ژرفترین ژرفاآنجا با خاطراتش زنده خواهم بود، غیابش را حس نخواهم کردلااقل آنجا آرزوهایم را در آغوش دیگری نمی بینم


تاریخ: یک شنبه 1 / 6 / 1392برچسب:کتیج ‏_‏ شعرعاشقانه_‏,
ارسال توسط حامدرئیسی
شد...تو نفهمیدی ... که برای داشتنت دلم را نه ...عشقم را نه ...رویاهایم را نه ...براي داشتنت حسي را دادم کهبدون آ ن دیگر من، آ ن "من" سابق نیستم!حالا يکي هستم مثل بقيه ... نه ...يکي مثل يخ، سرد ...يکي مثل ديوار، بي روح ...يکي مثل خودم اما بي حس ...!و اين کشنده است، اما نمي کشد !دلم مالِ تو ،عشقم مال ِ تو ،روياهايم را هم نمي خواهم اما " من ِ " خودم را پس بده ...با اين " من ِ الآن " خیلی غريبه ام !!!اين حس کشنده است اما نمي کشد+


تاریخ: یک شنبه 1 / 6 / 1392برچسب:کتیج ‏_‏ شعرعاشقانه_‏,
ارسال توسط حامدرئیسی
دروغ ..............دروغ میـگفت ..بارها از او پرسیده بودم که دوستم داری ؟؟میگفت : آری ؟؟ولی،ولی از چشمانش آشکار بود که دروغ میگوید ...نگاهش از ترجمه عشق عاجز بودتا اینکه روزگارروزگار پیش عشق دروغمان سنگی انداختو ما را بی هم از هم کرد..برای همیشه ...تا ابد ...در دلم شراره آتشی بود که درونم را می سوزاند .از جداییمان چند ماهی گذشت ...تا روزی که ،،،او را با دیگری دیدم ....گمانم دل به او داده بود...و در آن دور دستبه دل ساده من می خندید ...دوباره دیدمـش !دلم کـمی برایـش سوخت !انگار دلش را کسی شکسته بود..خیلی تنها شده بود ..نه ...تنها نبود ..او خدایی داشت...خط های روی صورتش گذر عمر را نشان می داد ..این همون آدمی نبود که می شناختم .از فراق یارش درد می کشید ....گمانم معشوقش گرفتار چشمان دیگریشده بود ...اما کسی جز من ، سواد خواندن نگاهش را نداشت ..کاش می توانستم کمکش کنم ...ولی باید او را تنها می گذاشتم تا با درد های خود آرام بگیرد ....برای همین ،بی گـمان آیـنـه را شکستم


تاریخ: پنج شنبه 31 / 5 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
زمزمه ی دلآن گاهکه دلتنگی می رسد از راهنمی دانم : از کیست تقصیراز آن که می نامندش تقدیریا پذیرا شدن اندیشهبه ناچار های بود و هستآنزمان که می شکند فریاددل ست که می رسد به دادمی آید با قلم هفت رنگ در دستسرخ ، زرد ، کبودسایه نبود و سبز بودبه زندگی رنگ می زندمی دمد در نای عشقتا نمیرد شادیشاد آهنگ می زندنقش تو می بیند در حریر ابر خیالمی پرد و مرا می بردتا پرواز هزار سپید گشوده بالبه دادم می رسد هر از گاهکه نخواند کسی اندوهم از نگاهآن زمان که بر ساز لحظه هازخمه ی پریشانی می زند دستمزمزمه می کند دل : اندوه چرا !هنوز او هست و من هستم


تاریخ: پنج شنبه 31 / 5 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
سختی ها...........در تاکسی خودت را به خواب زدی تاسر هر پیچ وزنت را بیندازی روی منوقتی زنی موقع زایمان فریاد کشیدحتی در فیلم تو بلندگفتی:"زهرمار!"در خیابان دعوایت شد و تمامناسزاهایت، فحش خواهرو مادر بوددر پارک، به خاطر بودن تونتوانستم پاهایم را دراز کنمنتوانستم به استادیوم بیایم، چونتو شعارهای آب نکشیده می دادیمن باید پوشیده باشم تا تو دینت راحفظ کنیمرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شویتو ازدواج نكردی و به من گفتی زنگرفتن حماقت استمن ازدواج نكردم و به من گفتی ترشیدهعاشق که شدی مرا به زنجیرانحصارطلبی کشیدیعاشق که شدم گفتی مادرت باید مرابپسنددمن باید لباس هایت را بشویم و اتوبزنم تا به تو بگویند خوش تیپمن باید غذا بپزم و به بچه ها برسمتا به تو بگویند آقای دکتروقتی گفتم پوشک بچه راعوض کن، گفتی بچه مال مادر استوقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچهمال پدر استدر تمام زندگیم جای یک جمله خالی بود:خسته نباشی مرد


تاریخ: پنج شنبه 31 / 5 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 341
بازدید هفته : 346
بازدید ماه : 882
بازدید کل : 188977
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1



Alternative content